آرا

آرا

اینجا خودمم و خودم

روانشناس روانی پارت چهار

یه وقتایی نمیدونی چته 

از کوچیک ترین رفتار آدما ناراحت میشی 

البته الکی ام نیست 

قبلا وقتی از یکی ضریه خورده باشی 

ببینی یکی دوباره اون رفتارو تکرار میکنه باهات 

چه حسی دست میده بهت 

طبیعیه که دلت فشار بخوره 

ناراحت بشی 

این وضعیت از تحمل من خارجه 

کاش حداقل یسریا بودن که هوای آدمو داشتن 

وقتی غصه میخوردی میتونستی بری پیششون و خودتو خالی کنی 

امروز واقعا ازین حجم دلم گرفته

روانشناس روانی پارت ۳

آدم فکر میکنه اونی که روانشناسه میتونه مشکلات روانی خودشو حل کنه 

ولی برعکسه 

اون میدونه مشکلش چیه 

و هر چی بیشتر مطالعه میکنه بیشتر به مشکلاتش و علت هاش پی میبره 

ولی کاری از دستش بر نمیاد تازه انگار دیوونه تر میشه وقتی میفهمه چه مشکلاتی داره و از کجا نشئت میگیره 

من اختلال اضطراب اجتماعی دارم یعنی توی جامعه احساس خجالت بیش از حد دارم 

ینی یه چیز غیر قابل تصور برای افراد معمولی 

چند وقت پیشا یه چیزیو مطالعه میکردم یاد این افتادم بشینم ببینم من از کجا همچین حالاتی رو توی اجتماع دارم 

به چیزای خوبی نرسیدم  

پس توصیه میکنم

کودکی واقعا دوره حساسیه بیشتر مراقب بچه هاتون توی سن رشد اخلاقی و عقلی توی اجتماع باشین 

شما حامی اونا باشید و حتما مراقب باشید وقتی مدرسه هستن یا بیرونن چه اتفاقاتی رو از سر میگذرونن 

انقدر باهاشون دوست باشین که همه چی رو براتون تعریف کنن حتی خوردن یه شکلات کوچیکو.

 

تا پارت بعدی یا علی💙

روانشناس روانی پارت دوم

یه ترم دیگم گذشته بود و فشار های روم کمتر شده بود.

نکه کم بشه فقط این من بودم که مشکلاتو نادیده میگرفتم و بهشون فکر نمیکردم.

طوری شدم که تا کوچیک ترین اتفاقی برام بیفته که از تحمل من یکم خارج باشه اولین فکر برام اینکه باید دیگه زنده نباشم!

یسری اختلالاتی که افراد دارن از طریق محیط و اطراف فرد توی بچگی براشون بوجود میاد.

یعنی من تو بچگی چه اتفاقی برام افتاده که الان وضع اینه!

الان انقدر ضعیفم که تحمل و طاقت هیچ چیزو ندارم!

واقعا دیگه نمیدونم و نمیتونمم بهشون فکر نکنم.

روز ها میگذره و من کارایی که دوست دارم انحام بدم رو نمیتونم شروع کنم.

این واقعا برام دردناکه چون من ۱۰ ساله که میخوام برم کلاس ورزشی ولی هنوز نتونستم این کارو به سرانجام برسونم.

همیشه فکر میکنم اگه ده سال پیش کلاس تکواندو میرفتم الان واقعا چی میشدم مطمعنم جزو بهترین تکواندو کارای جهان بودم!

چون من پتانسیل موفقیت توی ورزشو میبینم تو خودم ولی حیف و صد حیف که نشد که بشه🙂

 

لینک پارت اول 

https://ara2002.blogix.ir/post/6

روانشناس روانی

روانشناس روانی

Ara Ara Ara · 1402/01/14 00:40 ·

از کنار هر ساختمونی رد میشدم ارتفاعشو بررسی میکردم.

به نظرم اگه یه مجتمع تجاری باشه بهتره چون توی خونه های شخصی که نمیشه رفت باید جایی برم که دسترسی داشته باشم به پشت بومش.

مجتمع تجاری یا پاساژ انقدری شلوغ هست که کسی توجه نکنه تو کجا میری.

دو سه روز انواع ساختمون هارو رصد میکردم منتظر یه فرصت خوب بودم ولی.

میدونستم ادمیم که جرعت خودکشی ندارم ولی میگفتم وقتی از اون بالا بپری دیگه پریدی و تمومه و نمیتونی فکر کنی که پشیمون بشی.

هر روز فشار روم بیشتر میشد شبی نبود که چشمام خیس نشه یا لحظه ای نبود که تنها باشم و تو فکر ولی گریه نکنم.

میخواستم آخرین امتحان ترمم بدم و بعد این کارو بکنم ولی دووم نیوردم و بلاخره با یکی از دوستام صحبت کردم.

خوشم نمیومد راجب مسائل خانوادگیم پیش کسی بگم ولی این اولین بار تو زندگیم که فشار خیلی سنگینی روم بود و دیگه تحمل نداشتم اگه با کسی حرف نمیزدم خفه میشدم واقعا.

وقتی به دوستم گفتم انگار تازه به خودم اومده بودم که من نمیتونم این کارو کنم ولی ایده خودکشی هیچوقت از ذهنم بیرون نرفت.

بعد از اون اتفاقی دوستم کتابی که با هم خریده بودیمو برام اورد.

اون کتاب انگار داشت راه های خودکشی رو بهم نشون میداد.

«کتاب مغازه خودکشی» نوشته آنتونی.

ولی من دیگه افتادم تو مسیر ترم جدید و وقت نکردم خودکشی کنم🙂

شاید بعدا اگه اون سطح فشار روم باشه بیشتر بهش فکر کنم🙃