همه چیز تقصیر من است

همه مرا مقصر میدانند

مغزم..

واییی مغزم

او هم از من جدا شده 

و بر ضد من میجنگد

انگار منی دیگر وجود ندارد

روحم تنها گوشه ای در تاریکی نشسته

از هر طرف ضربه میخورد

آسیب شدید دیده

آنقدری که دکتر ها 

میگویند: فقط برایش دعا کنید کاری از دست ما بر نمی آید

بیچاره روح ضعیف و دخترانه ام

دخترانگیش را از دست داده

و تمام تقصیر ها را گردن گرفته است

ینی به گردنش انداخته اند

دیگر صورتی نیستم

روبه سیاهی میروم 

بی اختیار...