قرار داد من مهر ماه تمام میشود

ینی تموم شده

صاحب خونه هی میگه پاشو دیگه

برو از خونه من

اولش محترمانه گفت

دید نمیتونم بلند شم

دید دست من نیس

دیگه کم کم اذیت و ازار ها شروع شد

هر شب هر شب

حس میکنم باید ارام بخش بخورم

در یک جاده فروپاشی پر پیچ و خمم

نمیدونم مهر که بشه چی کار کنم

اگه بمونم و هر شب صاحب خونه حرف بارم کنه

فکر کنم خونه جدیدم تیمارستان بشه

یه اتاقی که یه پنجره داره و پشت پنجره یه درخت بزرگه

امیدوارم تا مهر دووم بیارم

یار من دوست داره تو برگا باهام قدم بزنه

میخوام که با یه خاطره دوست داشتنی از من دل بکنه

 

*من دختر خونه بابامم و صاحب خونه اینجا بابامه